تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۸۵ ساعت ۱۲:۱۵
۰
کد مطلب : ۸۴۹۶

نیایش در ایران باستان در گپی با دکتر کزازی (قسمت اول)

حامد یعقوبی، محمد یوسف نیا

شماره بیست و هفتم و بیست و هشتم ماهنامه خیمه - ذی الحجه 1427 - آذر و دی 1385

برای یافتن معنایی فراگیر از نیایش در ایران باستان، باید ذره‌بین پژوهش و تحقیقی به دست بگیریم و تمام کتب تاریخی آن روزگار را از نظر بگذرانیم. نیایش، زبان و عمل انسان است در مقابل ساحت قدس. پس پدیده‌ی پیچیده‌ای است، به پیچیدگی خود انسان. بخصوص انسان ایرانی که باید منش و کنش تاریخی‌اش را از نُه توی هفتافتی تقویم و تاریخش بیرون کشید و به تماشا نشست.

درباره‏ی نیایش و ایران باستان، گپی زده‌ایم با دکتر میرجلال‏الدین کزازی. دکتر کزازی را به سختی یافتیم؛ گوشه‏ی حیاط انجمن مفاخر ایران. در یک غروب تابستانی و در میان آشوب سر و صدای شهری و تکنولوژیک.



* آقای دکتر! اگر بخواهیم کلمه‏ی نیایش را از دریچه‏ی ریشه‏شناسی مورد مطالعه قرار دهیم، نتیجه‏ی جست‏و‏جو، ما را به کجا می‌رساند؟

ـ نیایش، به گمان بسیاری، از دو پاره ساخته شده است، یکی پساوند «نسبت» که در واژه‌هایی مانند نهادن، نگاه و نگریستن دیده می‌شود. این پیشاوند فرود یا گذشته را نشان می‌دهد. شما هنگامی که می‌نگرید، هنجار کار این است که فرود را پیش پای خود باز می‌آورید. یا «نیا» که بازمی‌گردد به گذشته. «ستاک» یا ریشه‏ی تاریخی واژه که شاید ریختی باشد از گاه، که هنوز در واژه‌هایی مانند سه‌گاه یا چهارگاه دیده می‌شود. همان است که نام کهن‌ترین بخش اوستاست. پس نیایش می‌تواند به معنای «باژخوانی» باشد. «باژ» سخن سپند است. ورد و آفرین و دعا است. یکی از رسم و راه‌های زرتشتی که بارها از آن در شاهنامه و متون دیگر سخن رفته است، آیین باژ و برسام است. موبدان زرتشتی شاخه‌ای از درخت انار را که ارزش و کارکردی آیینی دارد، در دست می‌گیرند و باژ می‌خوانند. آن باژ، نیایش است.

از همین آیین و رسم و راه، به‏تنهایی می‌توانیم به نیایش و باژخوانی در تاریخ و فرهنگ ایران پی ببریم. در همه‏ی آیین‌ها کما بیش این رسم و راه هست، اما در ایران می‌توان گفت که نیایش و باژخوانی کارکردی برتر و افزون‏تر داشته است. در واقع چون این باژ و نیایش به «خُنیا» بر زبان رانده می‌شده و آهنگین بوده است، می‌توان به‏گونه‌ای واژه‏ی «گاه» را در نیایش، آن‏چنان که گفته شد، جست‏وجو کرد.



* با این حساب، آیا می‌توان ردّ پای این باژخوانی مقدس را در موسیقی مقامی و محلی ایران پیگیری کرد؟

ـ بی‌گمان چنین است. پاره‌ای از آوازها و آهنگ‌های بومی و روستایی ایران، بازمی‌گردد به باژخوانی. برای نمونه در بخش‌هایی از کردستان، گونه‌ای از آواز هست که «اورامی» خوانده می‌شود، که گاهی آن را «گورامی» هم نامیده‌اند. شاید بتوان گفت، این آواز، کهن‌ترین نمونه‏ی باژخوانی و نیایش ایرانی است.

در موسیقی لُری هم برای نمونه به آهنگ‌ها و آوازهایی از این گونه می‌توان رسید. به هر روی، ایرانیان به هر انگیزه‌ای به نیایش می‌پرداختند. هم از این روست که یکی از گسترده‌ترین زمینه‌ها در شاهنامه که نامه‏ی فرهنگ و منش ایرانی است، نیایش است. پادشاهان و پهلوانان هنگامی که در نبردی پیروز می‌شدند یا در کاری کام می‌یافتند، به نیایش می‌پرداختند. پیشانی بر خاک می‌نهادند و خداوند را سپاس می‌گفتند. از سوی دیگر در آیین‌ نامه‏نگاری ایرانی که به همین سان در شاهنامه باز تافته است، نیایش خداوند همواره در آغاز نامه باید نوشته می‌شده. در واقع باید نامه با نام خداوند و آفرین او آغاز می‌یافته است.



* برخی از متفکران، اعتقاد دارند که تاریخی بودن وجود انسان، مساوی است با زبان داشتن او و تحکم وی. آیا می‌توان مدعی شد که اولین نمونه‌های کلام که از آسمان فرود آمد، همین نیایش‌گونه‌هاست؟

ـ البته، این آموزه فراگیرتر از آن است که تنها نیایش باشد. برای این که اگر آدمی توان سخن گفتن نمی‌داشت، یا با زبان آشنا نمی‌بود، نیایش نیز نمی‌توانست کرد. برای نمونه در «سُنجا» آمده است که خداوند نام‌ها را به آدم آموخت. اگر نهان‏گرایانه یا صوفیانه بخواهیم به این پرسش پاسخ گوییم که چرا نام‌ها را به آدم آموخت، می‌توانیم گفت برای آن که آدمی بتواند به یاری زبان، باژ بخواند و خداوند را نیایش کند.



* در کتب مقدس ایرانی، خیلی بر روی زمان نیایش تأکید شده است. طوری که مناسب‌ترین و بهترین وقت برای انجام دادن مراسم مذهبی را بامدادان می‌دانستند. مثلاً در بندهای 91 و 95 یشت پنجم، از زبان ناهید، ایزدبانوی باستانی آمده است که: از هنگام برآمدن خورشید تا به گاه فرو رفتن خورشید، هنگام نیایش به درگاه اوست و پس از آن، شایسته‏ی دیوان خواهد بود. این تأکید از چه روست؟

ـ این ویژگی می‌تواند بازگردد به آیین‌های ستایش و روشنایی که در ایران کارکردی دیرینه و پایدار داشته است. برای نمونه زرتشتیان پنج بار در شبانه‏روز نماز می‌گذارند که نخستین آن به هنگام دمیدن خورشید است که «هاون‌گاه» نامیده می‌شود. زیرا در این زمان موبدان در آتشکده‌ها گیاه آیینی «هوم» را در هاون می‌کوبیده‌اند تا آن نوشانه سپند را از آن بسازند. نیایش دیگر به هنگام نیمروز بوده است که آفتاب به میانه‏ی آسمان می‌رسد و راست بر جهان می‌تابد. بدان‏سان که پدیده‌های گیتی در این زمان سایه ندارند. نیایش دیگر «پسین‌گاه» بوده است. چهارمین نیایش به هنگام فرو خفتن خورشید است. پنجمین آن هم در شامگاه.

در واقع پیشینه‏ی نیایش‌ها با دمیدن و فروخفتن خورشید است، هنگامی که در آسمان می‌تابد و جهان از گرمای آن برخوردار است. اما بیشتر، بامدادان، شبگیران و سحرگاه را بهترین زمان نیایش و باژخوانی دانسته‌اند. باور بر این است که خواسته‌ها و دعاها، اگر در این هنگام بر زبان رانده شود یا در دل بگذرد، بیشتر برآورده خواهد شد و کارگر خواهد افتاد.

* آقای دکتر! حالا که سخن به این‏جا رسید، از آیین مهر بگویید که بسیاری از سنن نیایشی شرقی در این آیین نهفته است. بخصوص از این که چه‏طور این آیین از شرق تا غرب عالم گسترش یافت و آیا تفاوتی بین این دو ساحت از نفوذ آیین مهر وجود دارد؟

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما